محمد جواد ابوعطا | شهرآرانیوز؛ از در زندان که بیرون آمد، هیچ چشمی در انتظارش نبود. هیچ دلی از شوق دیدنش نتپید. آزاد بود، اما کسی نبود که خوشحالیاش را با او تقسیم کند.
سرخورده به همان خانه و محلهای برگشت که آخرین بار دستبند خورده از همانجا و مقابل چشمان خندان دهها آدم به زندان رفته بود. هیچ لبی با دیدنش به خنده وانمیشد، هممحلهایها رو به دیوار از جلویش میگذشتند و آنهایی هم که او را میدیدند، نادیده میگرفتنش. در خانه هم این اداها تکرار شد و تنها تفاوتش چند جمله، سلام، کی آزاد شدی؟ چه بیخبر؟ بود که از سر استیصال ادا شده بود. با اینکه نشئه بود و هوش و حواس درست و حسابی نداشت، اما خوب فهمید که این جملات یعنی چرخ زندگی در این خانه بدون او بهتر میچرخد.
پاشنه کفشهایش را دوباره بالا کشید و بدون هیچ حرفی راه کوچه را پیش گرفت. چهلویک سالگیاش را که در زندان با یک کیک دو هزار تومانی و شعله چهار سیخ کبریت در جمع همبندانش جشن گرفته بود، به خودش قول داده بود که گذشته را جبران کند و آدموار زندگی کند. اما هنوز مهر آزادی کف دستش خشک نشده بود، فهمید که او متعلق به جامعه سابقهداران است، برای همین راه خانه دوستان قدیمش را پیش گرفت، اما نمیدانست با آنها پسفردا دوباره مهمان زندان میشود.
به دنبال چند سایه در دل تاریکی
افسر کلانتری، پرونده را نخوانده میدانست باید چه بکند. ردپای چند متهم در این پرونده بود که هم سابقه داشتند و هم اعتیاد. با اینکه سارقان ردزنی شده بودند، اما مأموران میدانستند که نباید بیگدار به آب بزنند. کوچکترین تعللی نه تنها روزها و هفتهها اقدامات آنها را میتوانست خنثی کند، بلکه دودش به چشم همین مردمی میرفت که در این وانفسای اقتصادی به سختی از پس معیشتشان برمیآیند. بماند که مقام قضایی هم قصور آنها را نخواهد پذیرفت.
تیم تجسس کلانتری شفا، گشتهای شبانه را به منظور شناسایی متهمان آغاز کردند. چندین شب، بیدارخوابی کشیدن برای یافتن چند متهم که همچون شبح در تاریکی مخفی میشدند و با سوءاستفاده از غفلت مالکان خودرو، اقدام به سرقت از خودروهای بدون وسایل ایمنی میکردند، به ثمر نشست.
سارقان اولین حضورشان را سوار برخودرویی چراغ خاموش که در خیابانی تاریک ایستاده بود، اعلام کردند. مأموران آنها را ندیده گرفتند و بدون هیچ واکنشی از کنارشان گذشتند. با این حرکت آشوبی که به دل متهمان افتاده بود، آرام گرفت.
دقایقی بعد مأموران با همان حربهای که متهمان به آن متوسل شده بودند، یعنی خودرو چراغ خاموش اندکی دورتر از متهمان به کمین نشستند. در آن موقع شب چند زبالهگرد، از همان خیابان میگذشتند، سارقان منتظر شدند تا این مزاحمان هم بگذرند.
دقایقی بعد در خودرو پراید متهمان گشوده شد و دو نفر از آن پیاده شدند. راننده هم پشت فرمان مترصد بازگشت آنها بود. متهمان پس از پیاده شدن به سراغ یک خودرو پژو ۲۰۶ رفتند و بدون هیچ دردسری در چند ثانیه در آن را باز کردند و یکی تا کمر درون خودرو فرو رفت و دیگری به سراغ کاپوت. تا همینجای کار هم مأموران بسیار خویشتنداری کرده بودند، دستگیری متهمان در این لحظه دیگر نیازی به شاهد و مدرک جور کردن نداشت. اما همین که ناگهان چراغ گردان خودرو پلیس به گردش درآمد و مأموران وارد عرصه شدند، متهمان بدون لحظهای درنگ به سمت پرادی که منتظرشان بود، دویدند و با عجله از صحنه گریختند.
دستگیری چند کیلومتر دورتر
عملیات تعقیب و گریز اینبار هم به نفع پلیس تمام شد و سارقان پس از شنیدن اخطار ایست مأموران به ناچار متوقف میشدند.
دستگیری سه متهم چهلویک، سیونه و سیوچهار ساله در منطقه عبدالمطلب و کشف آلات سرقت از خودروها، هیچ راهی برای گریز از واقعیت پیش روی آنها نگذاشت.
متهم سیونه ساله در اعترافاتی مدعی شد که فقط راننده بوده و در سرقتها نقش نداشته است. اما دو فقره سابقه کیفری و اعتیادش به قرصهای روانگردان، حکایتی واقعیتر از صحبتهایش بود.
متهم سیوچهار ساله که باند را هدایت میکرد و چیزی برای از دست دادن نداشت اعتراف کرد: «ما حدود یک سال است که با هم دوست هستیم. هفتهای یک بار قرار ملاقات میگذاشتیم و برای تأمین موادمخدر دست به سرقت میزدیم. من ۵ فقره سابقه کیفری دارم و قرص مصرف میکنم.».
اما متهم چهلویک ساله که تنها دو روز توانسته بود طعم آزادی از زندان را بچشد و انگار تنها دو روز به تعطیلات رفته باشد، مبهوت بود و یارای حرف زدن نداشت. پرونده سیاه او نیز نشان میداد که دارای سه فقره سابقه کیفری است و پس از خروج از زندان متادون مصرف میکرده است.
به گفته سرهنگ عباس صارمی ساداتی، فرمانده انتظامی مشهد، این سارقان تاکنون به ۳۰ فقره سرقت از خودروهای شخصی محدوده بولوارهای عبدالمطلب و ابوطالب اعتراف کردهاند و هدفشان از سرقت نیز تأمین هزینههای موادمخدرشان بوده است. این متهمان پس از تکمیل پرونده به مراجع قضایی معرفی شدند و تحقیقات از آنها ادامه دارد.